15/3/92. سه ماه و سه هفته
سلام نفس مامانو بابا
امروز داشتم تو نت پرسه میزدم که چشمم افتاد به چنتا از وبلاگهایی که مربوط به نی نی کوچولوهاس...
با خودم گفتم چرا من نتونم واسه عزیز کوچولوی توی شکمم درس کنم....این شد که این وبلاگو به افتخارت ساختم...
امیدوارم وقتی به دنیا اومدیو بزرگ شدی از این وبلاگت خوشت بیاد.میخوام حس واقعی خودم رو نسبت به تو و اینکه در وجودم داری رشد میکنی وبزرگ میشی رو بنویسم....
امروز شما دقیقا رفتی تو هفته ١٥...
یه ذره حست میکنم...
البته نه اینکه لگد بزنیا...مثله اینه که یه ماهی تو آب داره شنا میکنه...
از بی بی چکی که اعلام کرد شما میخوای بیای هم عکس دارم...
اینم عکس بیبی چک...
تا الان خیلی خوب بودی یعنی مامانی رو اصلا اذیت نکردی...نه ویار دارم نه چیزی... به امید خدا انشالا تا آخرش همین طور پیش بره عالی میشه...همه چیو سپردم دست خدا...
فقط وقتی کارای خونه رو انجام میدم کمرم میخواداز وسط به دو نیم بشه...
که اونم با استراحت رفع میشه...