یسناجونیسناجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

براي دخترم يسنا

بدون عنوان

درود باز اومدم با یه سوژه از این دختر شیطون این عکس شاهد اینه که یسنا داره چیکار میکنه... طبق معمول داشتم کارای روزانه مو انجام میدادم و به خیال اینکه یسنا داره تو اتاقش با اسباب بازیاش بازی میکنه... به خودم که اومدم دیدم خانوم طلا رفته زیر میز و داره یه کارایی میکنه... وقتی صداش کردم جواب نداد روم به دیوار داشت خرابکاری میکرد تو پوشکش...اونم از نوع خفنش جدیدا این جوری شده که هر وقت میخاد اجابت مزاج کنه میره یه جای خلوت... پشت پرده زیر میز .کنار بوفه شده دبلیو سی یسنا خانوم     ...
23 بهمن 1393

پیشرفتهای یسنا طی سه ماه اخیر

بعده مدتی تازه وقت کردم  بیام.اصلا وقت نمیکنم بیام نت از دسته شیطنتای این دختر اخیرا شاهد شیرین کاریا و پیشرفتای جالبی در یسنا هستم که اینقد اتفاقی و لحظه ای پیش میاد که نمیشه ازش عکس یا فیلم بگیرم تا میام دست به دوربین بشم دست از اون کاری که داشته انجامش میداده بر میداره... از وقتی شبکه نسیم اومده مام فقط شاهد این شبکه هستیم یسناهم پا به پای ما نگاه میکنه....یه بخش ازاین شبکه مختص به لطیفه تعریف کردنه مردمه که یه سانس از خنده رو هم پخش میکنه امروز دیدم یسناهم داره دقیقا ادای خنده کردنو در میاره.خیلی جالب بود... کلمه هایی که جدیدا باهاش کار کردم و ایشون فرداش بهم پس میده ایناست... مامان.بابا.توپ.آبه .تازه اعداد رو هم ادا ...
27 دی 1393

ژست های یسنا طلا

ا این عکس مربوط به روز عید قربان هستش که دخترم روی موتور دایی جونش عکس گرفته..... این عکس هم مربوط به باغ پدربزرگ یسنا هست که به خاطر پسر خاله ی یسنا آقا مهدی گل ، که از سمنان اومدن اون روز رفتیم تا روز آخری که دارن تشیف میبرن شهرشون ،خاطره ی خوبی به جا بزاریم براشون.... این عکس هم با این لباس  خوشگل که عمه جون زینبش از مشهد براشون سوغاتی گرفته .... یسنا جون داره کلاغ پر بازی میکنه با نگاهی به فایزه...دخترخاله مامانی.انگشته اشاره ش  داره همینو میگه.... این کلاه نازو دوسته مامانی یعنی خاله زینب واسه دخترم بافته و همچنین لباسه تنش رو هم زنعمو جونش واسه تولدش خریده بود.... ...
21 آذر 1393

روزگذر های تابستان

تابستون امسال یسنا جاهای زیادی رفته...ازجمله شالیزار بابابزرگش که تو عکس بالا بغل بابابزرگش در کنار درخت هلو ژست گرفته... اینم یه سوژه ی عکس از دستان زحمتکش بابایی و دستای آفتاب نخورده ی یسنا طلا.... اینم جنگل زیبا که دقیقا اسمشو یادم نیس. در کنار محمدآریا پسر گل دوست بابا جون.... یسنا و مامانی و خوشگل مامان ژست تکی گرفته.... با کلاه محمد آریا عکس گرفتیم واست....بابایی هم پشت سرت هواتو داره که نیوفتی.... ...
21 آذر 1393

تولد 1سالگی یسنا

امسال با اینکه اولین سال تولد دخترم بود زیاد شلوغ بازی نکردیم... یه جشن کوچیک خانوادگی  برای دخترم گرفتیم که شب به یاد موندنی بود واسمون زیاد نتونستم عکس بگیرم بیشتر فیلم گرفتیم تا عکس.... این عکسهارو هم من از طرف خودمو محمدجواد بابای یسنا خانوم واسش درست کردم.... می خواستم با یه سری از عکساش کلیپ درس کنم واسه شبه تولدش از ال ای دی پخش کنم که شانس بده دخترم لپ تاب هنگ کرده بود.... ولی میزارمشون اینجا تا دخترم بدونه مامانو بابا چقد دوسش دارن....   از کیک تولد یسناهم عکس هست که سر فرصت میزارمش.... ...
21 آذر 1393

ریخت وپاش های یسنا خانوم

جدیدا کارش شده همه جارو بهم بریزه ازجمله تمام دستمال کاغذیارو از جعبه ش در بیاره کتابارو از قفسه بریزه بیرون و هر جا کشو داره بکشه بیرون و محتویاتشو خالی کنه.... عکسهای بالا شواهد بدست آمده از ایشونه.... ...
21 آذر 1393

بدون عنوان

یه مدت به دلیل قطع نت نمیتونم بیامو مطالب و عکس های دخترمو بزارم ... از همگی عذر می خام... انشالا به زودی زود و در اسرع وقت یه حالی به وب یسنا میدم...
17 آذر 1393

بدون عنوان

الان تو ماهی هستیم که تولد و مراسم زیاده... این ماه یعنی شهریور تولد خیلیا تو خانواده مونه...از جمله داداشام برادرزاده هام و بابای یسنا جون.... چند شب پیش به اتفاق یسنا ویه کیک خوشگل رفتیم خونه داداشم و سوپرایزشون کردیم کلا یسنا با کیکا مشکل داره .... چشم وا کردیم دیدیم یسنا دست برده تو کیک و قیافه شو بهم ریخته.... دسته خودشم نیس خب بچه س دیگه.... اینم دسته گل دخترم... ...
7 شهريور 1393