یسناجونیسناجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

براي دخترم يسنا

بدون عنوان

وقتی اینروزا دارم عکسای جدید یسنا رو میزارم تو وبش علاقه ی خاصی به لب تاپ نشون میده.... هی دوس داری بهش نزدیک شی و خرابکاری کنیوووو مامانو حرص بدی... ...
7 شهريور 1393

روزمرگی های یسنا و مامانش

این روزا رو  در حالی میگذرونیم که هوا به شدت گرم و طاقت فرساست و اصلا نمیشه پامونو از خونه بیرون بزاریم.... برای اینکه منو یسنا تو خونه حوصلمون سر نره همینطوری دست به کارای فان میزنیم تا اوقاتمون بگذره.... یکیشم عکس گرفتن از خودمونه... از کارای این هفته کا یکیش کلیپس زدن موهای یسناست....و اینکه ادای این ژیگول میگولا رو در بیاریم....هه واقعا لذت بخشه... اینم از فانتزیای مادر و دخــــــــــــــــــــــــدره راستی امروز روز دختره...همینجا به دختر گلم این روزو تبریک میگم... اینجام مربوط میشه به وقتی که  کلافه میشه و قیافه شو میریزه به هم موهای یسنا به حدی رسیده که دم اسبی بسته شه.... ا ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

هقته ی گذشته خانوادگی به شالیزار بابابزرگ جون رفتیم....خیلی بهمون خوش گذشت...ناهارو چای ر رو آتیش درس کردن .واقعا لذت بخش بود برامون.....خیلی خوش گذشت... اینم چنتا عکس خوشگل از یسنا جونم.... ...
6 شهريور 1393

مجله خوشمزه

یه روز از روزای خدا تو خونه مشغول خوندن مجله بودم که دیدم یسنا علاقه ی وافری به کتاب و مجله و این جور چیزا نشون میده... مدام از زیر دستم مجله رو میکشید.منم که اشتیاقشو دیدم دادم دستشو به خیاله اینکه مشغوله دیگه...میخاد چیکار کنه... فوقش میخاد ماچاله شه مجله هه... رفتم ب کارام برسم.... تا به خودم اومدم دیدم  نه  تنها یسنا مجله رو مچاله کرده بلکه  گوشه ای ازون رو خورده... پشبندش سکسکه هم میکنه...فک کنم خیلی مطالبش  بهش ساخته ...   ...
5 مرداد 1393

خرابکاری بامزه

چند شب پیش یسنا،به تولد طاها دعوت شد.از اندر احوالات ایشون عرض کنم که خیلی بهشون خوش گذشت.از اول جشن شروع کرد به قررررررر دادن تا وسطا که دیگه کم آورده بود و خوابش برد. بعد نیم ساعت که وقت آوردن کیک شد و تقسیم  کیک .... گذاشتمش کنار کیک که ازش عکس بندازم  چنان به وجد اومده بود که کیک بیچاره مورد اصابت پاهای کوچولوش قرار گرفت و منحدم شد....اینم پاهای یسنا جون خرابکارآغشته به خامه...     ...
26 تير 1393

تازه های یسنا

موهای یسنا تازه به حدی رسیده که بسته میشه...اونم در حده یه شاخ کوچولوبالای سرش با شکوفه.... این سارفون زیبارو مامانی خیلی دوس داره با اینکه گرون بود قیمتش ولی چون خوشم اومد برای دختر نازم خریدمش... این عینک خوجل موجلو داداش عرشیا بهت داده... این روسری قلاب بافی رو مادر جون با زحمت زیاد واسه مامانی بافته وانشالا منم میدش به شما عزیز دلم اینم یکی از نگین های بلوز مامانی که افتاده و اومده رو پیشونی یسنا طلا و هندیش کرده... یه روز که خاله آمستریا اومده بود خونمون این بلا رو سرت آوردیم...از بس که نازی بعد از حمام به این روز درآوردمت اینجا با کلاهی که عمه زینب واسه تولد گل پسراش بهت داده عکس...
18 تير 1393

رفتن یسنا به جنگل زیبای کوهسار کنده و آبشار شصت کلاگرگان

  دوتا عکس مربوط به کوهسارکنده نکا هست که یسناجون به اتفاق خاله و دختر خاله ی مامانش به اونجا رفته...فتوشاب کاره مامان هنرمند یسناجونه...(البته تعریف از خود نباشه ها) اینجاهم که گرگانه...آبشار بسیار زیبایی داره....که به اتفاق عمه جون و خانواده  محترمشان به اونجا رفتیم....خیلی خوش گذشته بود...برنجو روی آتیش پختیمو کبابم همینطور... اونم منم...پشت یسنا قایم شدم... ...
17 تير 1393

عنوان نمیخواد

سلام...امروز 16تیرماهه.یعنی دختره ما وارد 10ماه شده.چند وقته تو گذاشتن عکسا و نوشتن در موردشون وقفه ایجاد شد...اونم به بزرگواریتون ببخشیمون.به دلایلی وقت نشد .الانم که نتمون وصل شده و مشکلی نداریم .می تونم تمام اتفاقای جدید راجع به یسنا جونو ارائه بدم.آخرین مطلبی رو که گذاشتم از عید 93 بود.ازون موقع تاحالاچیزای جالب از دخترم سر زده.از دندونش بگیر تا کلمه هایی رو که می تونه بگه...مثه اببه ...مثه همممم وقتی بیکار نشسته و با خودش بازی می کنه این کلمه ورد زبونشه....اببه وقتیم که گشنشه مدام میگه همممم مرواریدای دخمله نازم که آخرای 8ماهگی زده بیرون....دو تای پایینو درآورده...یه جشن کوچولو هم برات گرف...
17 تير 1393