دخترم مثه مامانش کاراته کاره...
سلام دختر نازه مامانی وبابا
میدونم که خوبی چون به خدا سپردمت....
از لگدات هم معلومه که خیلی بهت خوش میگذره....
دیشب بابایی بعده کلی خستگی کار برگشت خونه...منم که از صبح تا شب باید زول بزنم به در ببینم بابایی کی میاد خونه...وقتیم که میاد طفلک اینقد خسته س که جلو تی وی خوابش می بره...خدا بهش قوت بده...
داشتم میگفتم...بابایی بعده یه دوش اومد نشست پیشم...منم که طبق معمول داشتم شکممو با روغن زیتون چرب میکردم...به عبارتی شمارو قلقلک میدادم...یه دفعه حس کردم داری از خودت حرکات موزون انجام میدی....سریع دست بابایی رو گذاشتم رو شکمم....اینقد بهمون کیف داد که تو دلم بارها بارها خدامونو شکر کردم...
بابایی اینقد خوشش اومده بود که من اینو از چشماش فهمیدم...
بعضی وقتا اینقد لگدات قویه که به خودم میگم دخترم مثله خودم کاراته بازه... نیس مامانش کمربند سفید دان 3 داره دخترشم به خودش رفته.
اینم عکس دخترم در حین لگد زدن...